06

سرما خوردم. به شدت احساس تنهایی و بی پناهی دارم! (از بس که از همه فاصله میگیرم که اونا سرما نخورن). با هر عطسه ای که میکنم حس میکنم همه ی سلول های بدنم درد میگیره ! از سر گرفته تا تک تک استخونام. سینوزیت... رفیق هرساله ی فصل سرما دوباره اومده سراغم... :) اومدم اینجا چون تنها پناه تنهاییام همینجاس... چند وقته دیر به دیر میام اینجا. هرچی و که قبلا اینجا مینوشتم الان توی note گوشیم مینویسم و منتشر هم نمیشه. ناراحتم اما سراغ سیستم اومدن واقعا واسم سخت شده. همه ی وبلاگا رو از توی گوشیم میخونم ولی خب کامنت گذاشتن با گوشی سخته... دارم بهونه میارم! جالبه که هیچکدوم از بهونه هام هم واسه خودم قابل قبول نیستن حتی ! یه روزم میخوام بیام هه ی چرت و پرتای وبلاگ قبلی رو بیارم اینجا ! شبیه دیوونگیه و اعصاب میخواد واقعا ! ولی این ترم دانشگاه که تموم بشه توی تعطیلات بین دوتا ترم اینکار و میکنم احتمالا ... کل زندگیم پره از کارای هنوز انجام نشده ای که همه شون باید انجام بشن. ولی فکرم درگیره... مریضی جسمی جسم ادم ُ  از پا درمیاره اما درگیری ذهنی زندگیه من ُ فلج میکنه ! سعی میکنم بیشتر بیام اینجا... دلم خیلی تنگ میشه واسه اینجا و همه ی دوستایی که اینجا دارم...

نظرات 2 + ارسال نظر
دیوآنهـ جمعه 15 آبان 1394 ساعت 22:24

دلم برات تنگ شده بود دیوانه جانم

Aleme پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 01:19 http://aleme-n.blog.ir/

بالاخره سکوتت رو شکستی! خیلی خوشحال شدم ♥
منم باید نوشته های قبلیمو برگردونم. اول باید موس بخرم.
خوب استراحت کن که زود خوب شی
سینوزیت منو هم کلافه کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد