آخرسال...

نمیدونم  اصلا هنوز مهمه که توو این متروکه بنویسم؟ مهمه که بخوام اینجا ثبت کنم نود و چهارَم چه شکلی بوده؟ خب به هرحال جای دیگه ای رو هم واسه ثبتش ندارم ( البته اگه ثبتش اهمیتی هم داشته باشه! ) ولی اینکه حالا یهو دلم خواسته بیام و بگم ... نود و چهار تا آبان ماهش معمولی بود. ینی هم خوب هم بد. ولی اتفاق خاصی توش نیفتاد. بعد رسید به آذرماه. 9 آذر و یه اتفاق تازه... یه دوستی جدید که شوخی شوخی جدی شد. با یه همکلاسی که از اول ترم خیلی شوخیامون با هم زیاد شده بود. خب الان که اینجا دارم مینویسم اون داره شام میخوره و سه ماه و بیست روزه که از این رابطه میگذره. دوستی ِ  قشنگیه و  به ادامه ش امیدوارم به عنوان یه دوستی البته. واسه بقیه ش به نظرم هنوز زوده چیزی بگم. میدونم که در حد دوستی خوبه ولی در حد جدی ترش و نمیدونم و زیادم بهش فکر نمیکنم. قراره از لحظه لذت ببرم. از دوستیا. از با هم بودنا. از کافه رفتنا. از دیوونه بازیامون. از یه جمع نه نفره ای که سه تا دختر و شیش تا پسر توشه و همه با هم رفیقیم. حالا شاید ما دوتا یکم بیشتر P: و به اخرش فکر نمیکنم زیاد. مهم اینه که الانش و همینقدرش فعلا خوبه و خوش میگذره. بذارید از ماه بعدیش و دی ماه و امتحانا نگم که معماری و افتادم و پیش نیاز سه تا درس بوده و الان نه واحد عقب افتادم و هشت ترمه تموم کردنم رو هواس و اینا ... :| اینم امیدوارم به خیر بگذره خلاصه ...

نمیدونم چرا یهو خواستم بنویسم اینا رو اینجا... بودنش تا حالا خوب بوده ... کمک بزرگیه واسه شاد زندگی کردن. خیلی چیزا رو اسون میگیره و خیلی بیخیاله. دارم ازش یاد میگیرم این بیخیالیه رو. خوبه. مفیده. :) هرچند که به قول این رفیق دوست داشتنیه ما عید همچین اتفاق خاصی هم نیس :)) ولی خب عیدتون مبارک. سالتون همه جوره نو D: ینی نه فقط عددی. کلا نو بشه همه چی . پر از قشنگی و دل خوش باشه امسال واسه همه ... ^_^

+ راستی یه چیز دیگه. آقا خدایی توو عید عروسی نگیرید. :| پس فردا باید برم عروسی اصلا حوصله ندارم  -_-

++ سربازا سال نو دورن از خونواده ...  دلشون میگیره لحظه سال تحویل ... کاری از دستم برنمیاد واسه اون رفیق سربازم بجز اینکه به گوشی که قاچاقی برده با خودش اس ام اس بدم و امیدوار باشم نگرفته باشن گوشیشو ازش ... :| و امیدوار باشم یه سرسوزن کم شه از دلتنگیاش شاید...