031

از چهارشنبه تا شنبه خوشحال بودم. هرچی تلاش کردم که بخوام در موردشون بنویسم دیدم نمیشه! خوشحالیام کلمه نمیشدن و فکر کنم خوشحالی واقعی هم همین باشه. چیزی که فقط بشه حسش کرد. نشه گفتش. نشه نوشتش ...


چهارشنبه یکی دیگه از اولین های زندگیم و تجربه کردم و خیلی خیلی خوب بود ...  ^_^


نظرات 2 + ارسال نظر
Aleme دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 13:02 http://aleme-n.blog.ir/

وای اولین های زندگی خیلی خوبن ♥___♥

آره ... خیلی خیلی خوب ^_^

شقایق دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 12:31 http://miss-writer.blog.ir/

چقدررر جالب آقا:))))
یکم رفتم عقب و پست‌ها رو خوندم و حس کردم چه شباهت عجیبی وجود داره پشتشون با حسی که خودم این اواخر زیاد داشتم ، به ویژه این پست!
منم چهارشنبه یکی از اولین‌های زندگیم رو تجریه کردم و خیلی خوب بود :)))
همش هم میخواستم بنویسمش و هی نمیشد حسش رو نوشت و نمیتونستم. آخر سر امروز بعضی لحظات رو نوشتم که خدایی نکرده بعدها در یکی از مرورهای هزارباره‌م جا نیفته هیچ حادثه‌ای :))

+ امیدوارم این حس‌های خوب و این اتفاقا مداوم ادامه داشته باشه برات.

چه جالب :))
این اولین تجربه های خوب، خیلی خیلی خوبن کلا D:
کار خوبی کردی نوشتیش. حیفه اگه جا بیفته :)
+ مرسی مرسی ^_^

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد