از چهارشنبه تا شنبه خوشحال بودم. هرچی تلاش کردم که بخوام در موردشون بنویسم دیدم نمیشه! خوشحالیام کلمه نمیشدن و فکر کنم خوشحالی واقعی هم همین باشه. چیزی که فقط بشه حسش کرد. نشه گفتش. نشه نوشتش ...
چهارشنبه یکی دیگه از اولین های زندگیم و تجربه کردم و خیلی خیلی خوب بود ... ^_^
وای اولین های زندگی خیلی خوبن ♥___♥
آره ... خیلی خیلی خوب ^_^
چقدررر جالب آقا:))))
یکم رفتم عقب و پستها رو خوندم و حس کردم چه شباهت عجیبی وجود داره پشتشون با حسی که خودم این اواخر زیاد داشتم ، به ویژه این پست!
منم چهارشنبه یکی از اولینهای زندگیم رو تجریه کردم و خیلی خوب بود :)))
همش هم میخواستم بنویسمش و هی نمیشد حسش رو نوشت و نمیتونستم. آخر سر امروز بعضی لحظات رو نوشتم که خدایی نکرده بعدها در یکی از مرورهای هزاربارهم جا نیفته هیچ حادثهای :))
+ امیدوارم این حسهای خوب و این اتفاقا مداوم ادامه داشته باشه برات.
چه جالب :))
این اولین تجربه های خوب، خیلی خیلی خوبن کلا D:
کار خوبی کردی نوشتیش. حیفه اگه جا بیفته :)
+ مرسی مرسی ^_^