045

دیروز اتفاقی افتاد برام شبیه معجزه! مامانم دقیقا از رو به رو و از کنار ماشینی که من توش بودم رد شد و من و ندید! فقط موضوع اینجاس که چندبار تا مرز سکته رفتم تا کشف کنم که بالاخره دیده یا ندیده منو :|| طی روزهای آینده همه چی و بهش میگم و خودم وراحت میکنم از این حجم استرس. تبعاتش هرچی که باشه بهتر از این همه استرسه :|

+ توی تلگرام عکسای آسمون پر از خاک اهواز رو میبینم. یه نگاه به آسمون بارونی اینجا میکنم. و به تفاوتی فکر میکنم به اندازه شمال تا جنوب ...

+ چرا هیچی تموم نمیشه؟ همش همه چی ادامه داره. انگار حدِ همه چی داره میل میکنه به بینهایت به جز خودم :|

نظرات 1 + ارسال نظر
Aleme دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 13:45 http://aleme-n.blog.ir/

اولین باری که با یه پسر Date داشتم مامانم دقیقن توی فاصله 2 متریم بود، توی ایستگاه تاکسی! و اونم ندید منو.

شانس، معجزه، ... هرچی که هست خیلی خوبه D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد